کنایه از عاجز آمدن و جنگ ناکردن باشد. (برهان). - به قایم ریختن، کنایه از زبون شدن: که ایرانی از رومی بیشی خورد به قایم کجا ریزد اندر نبرد. نظامی. (شرفنامه چ وحید ص 109 و 114). چو شاهنشه ز بازی های ایام به قایم ریخت با شمشیر بهرام. نظامی
کنایه از عاجز آمدن و جنگ ناکردن باشد. (برهان). - به قایم ریختن، کنایه از زبون شدن: که ایرانی از رومی بیشی خورد به قایم کجا ریزد اندر نبرد. نظامی. (شرفنامه چ وحید ص 109 و 114). چو شاهنشه ز بازی های ایام به قایم ریخت با شمشیر بهرام. نظامی
بقایمی ریختن. عاجز شدن است. در بهار عجم. کنایه از جنگ ناکرده عاجز آمدن. (غیاث) (مجموعۀ مترادفات ص 244). کنایه از جنگ ناکرده عاجز آمدن. (آنندراج). کنایه از عجز و زبونی و از اصطلاحات شطرنج است. (لیلی و مجنون چ وحید ص 33) : به آوارگی در خراسان گریخت وزان قایم ری بقایم بریخت. نظامی (از آنندراج). بحیرت ماند مجنون از خیالش بقایم ریخت لیلی با جمالش. نظامی (از آنندراج). و رجوع به بقایمی ریختن شود
بقایمی ریختن. عاجز شدن است. در بهار عجم. کنایه از جنگ ناکرده عاجز آمدن. (غیاث) (مجموعۀ مترادفات ص 244). کنایه از جنگ ناکرده عاجز آمدن. (آنندراج). کنایه از عجز و زبونی و از اصطلاحات شطرنج است. (لیلی و مجنون چ وحید ص 33) : به آوارگی در خراسان گریخت وزان قایم ری بقایم بریخت. نظامی (از آنندراج). بحیرت ماند مجنون از خیالش بقایم ریخت لیلی با جمالش. نظامی (از آنندراج). و رجوع به بقایمی ریختن شود